-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 00:18
نامه ای عاشقانه به ماه دل:سلام ماه عزیزم امشب وقتی تو را دیدم چیزی در وجودم شعله ور شد و قلب مرا سوزاند ومن با تمام وجود عشق را احساس کردماز تو ممنونم که کمی عشق به من هدیه کردی مدت ها بود که توی اینترنت و کوچه وبازار دنبال یه جایی می گشتم که عشق بفروشند ولی بعد از مدت تو اونو به من هدیه کردی ولی خوب عشق هم مثل مواد...
-
شرح جنونم
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 08:15
دل: سلام دوست عزیز امروز خیلی منطقی به نظر میرسی یه شکلات با طعم احساس می خوری شکلات مورد علاقه ی منه. . عقل: نه ممنون قند زیاد برای بدن ضرر داره . دل: واقعاً ...نمی دونستم با یه پیاده روی چطوری شرط می بندم خیلی کیف می ده. عقل:اولا شرطبندی کار درستی نیست ثانیا پیاده روی بعد از نهار ضرر داره ! دل: اه تو چرا اینقدر بی...
-
دلنوشته
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 08:05
من:معلم به یاد روز اشنایی مان را انروز گفتی بنویس( آ ) و من نوشتم( آ )چند وقت بعد به من گفتی بنویس ( بابا آب داد )و از انروز بود که من مدت ها قلم را در دست می گرفتم وهر چه را که تو می گفتی می نوشتم اما امروز کس دیگری به من می گوید چه بنویسم کسی که وقتی از نوشتن خربار تکالیفم فارغ میشدم ذره ذره برای دستان دردناکم اشک...
-
سپیده دم
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 17:06
سلام به وبلاگ من خوش امدید امیدوارم از نوشته هام خوشتون بیاد. سپیده دم وقتی کوچکتر بودم هر روز به دیدارت می امدم تو مرا می بوسیدی بر زانوی خود می نشاندی وطراوت وپاکی خود را با من قسمت می کردی ان روزها مرا در اغوش می گرفتی و همچون مادری مهربان به من می اموختی که چگونه دلی به سپیدی تو داشته باشم چگونه دیگران را دوست...